چه کنیم؟ یا مرامنامه یا اساسنامه و یا قولنامه :

1-     تجربه های پیشین به من آموخته که از اسم مستعار یا جایگزین استفاده کنم. چرا که اگر روزی از این کار پشیمان شدم می توانم خودم را معرفی کنم. ولی اگر با اسم اصلی شروع به کار کنم دیگر اگر پشیمان شم نمی توانم هویتم را پنهان کنم. گفتم که مطلع باشید.

2-     پیش بینی میکنم نوشته هایم بیشتر رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی داشته باشد (دست خودم نیست همین یک کار را بلدم). ولی اگر ببینم طبیعت و جغرافیا و یا اقتصاد هم طالب دارد شاید گریزی به آن ها هم بزنم.

3-     هر کس برایم نظر بگذارد به او پیوند ( لینک) خواهم داد. خودی و غیر خودی هم ندارد.

4-     اگر شهری که رفتم مانند یزد اینترنت در اختیارم بود روزنوشت ها را به روز منتشر می کنم. اگر جایی رفتم مثل چابهار که غذا هم در اختیارم نبود در صورت زنده ماندن پس از بازگشت روزنوشت ها را منتشر میکنم.

5-     درصورتی که درمورد شهری که برنامه سفرش را دارم سوالی، سفارشی ، پیغامی و یا نظری دارید تا یک شب پیش از سفر به اطلاعم برسانید.

6-     هرگونه تغییری در این اصول به اطلاع همگان خواهد رسید.

7-     از این پس نیازمند یاری سبزتان هستم.

 

تا چه پیش آید

 

سر آغاز

من ایرانیم. تا کارشناسی برق هم بیشتردرس نخوانده ام.  سی سال از تولدم میگذرد، یکی دو سال کم و بیش. به واسطه شغلم (کار گل) به بسیاری شهرهای ایران سفر می کنم. ایرانی که وطنم است و دوستش دارم (اگر همسرم دلخور نشه ، ایرانی که به آن عشق می ورزم). مردمان ایران  با هر نوع آداب و رسوم و کیش و آیین وگویشی تنها به ویژگی ایرانی بودن برایم عزیزند. نمی دانم این مهر کجا و کی  بر دل من نشسته است.  می دانم  ریشه  در سالیان دور دارد. آثارش را در خاطرات کودکیم یافته ام، ولی شاید که به بیمارستان هشترود تهران و زمانی بازگردد که نافم را بریدند.

حساسیت هایم نسبت به مشکلات باشندگان این سرزمین و دغدغه های اجتماعی ام همه و همه  مرا به سمت سیاست نیز کشانده است جرا که هرچه کنکاش می کنم ریشه مشکلات را بیشتر و بیشتر در سیاست  می یابم و بر این باورم تا مسایل سیاسی ما شکلی درست به خود نگیرد و کنش ملت ایران  و دولت مردان ایرانی بر قوانین حاکم بر جوامع  ملت- دولت منطبق نگردد در هیج حوزه ای پیشرفتی حاصل نمی شود. پس کوشش در جهت توسعه سیاسی از نان شب واجب تر است (ای کاش این را بیشتردرک کنیم).

درسفرهایم به شهرهای مختلف این لطیف نازک و تحت ظلم تجربیات جدیدی می اندوزم، مکانهایی را برای اولین بار می بینم و با ایرانیانی برخواسته از فرهنگهای متفاوت ولی با ریشه ای مشترک آشنا می شوم  وحتما با حوادثی تلخ و شیرین مواجه می شوم. همه این موضوع ها عواملی هستند که مرا ترغیب میکند دست به قلم برم و این مشاهدات را ماندکار نمایم (شاید که بهره ای حاصل شود). برای آغاز کار همین کافی است، می توان برای دل در کاغذهای یک رو نوشت و نوشت. ولی برای ادامه کار و آن که نتیجه ای نیز حاصل شود  نیاز به مخاطب دارم. تکگویی و برای خود گفتن ارضایم نمی کند. نیاز به گفت و شنود دارم تشنه آموختنم.  میخواهم از شما برای شما بنویسم و اندکی آگاهی رسانی کنم، پس باید دستمزدم را از شمابگیرم و از نظراتتان بهره برم. پس به وبلاگ پناه آوردم که دریچه ای دارد که با کمی اغماض می توان گفت دوطرفه است. برای ادامه راه همه شما را فریاد می کنم.

پیش ازاین  در2 ، 3  ماه گذشته به چند شهر سفر کردم یزد، چابهار، کرمان ، کرمانشاه ، اراک ، زنجان و ...  افسو س که هیچ نگاشته ای از آن سفرها ندارم. این بار ماموریتم به شهری است جنوبی. مرکز استانی که 70 درصد اقتصاد کشور از خاک آن سرزمین بی زحمت می جوشد. اهواز، اهوازی که یاداور 8 سال جنگ و تخریب و آورگی است و به قولی یادآور حماسه و مقاومت و دلیری است. در این سفر میخواهم از جنگ بیشتر آگاه شوم،‌ نه آن گونه که از سالهای دبستان در مغزم فرو کردند. آن گونه که بر مردمان خوزستان گذشته است. می خواهم از بازماندگان شهیدان بیشتر بدانم تا از شهیدان.  پای صحبت هستی باختگان  و داغ دیدگان خواهم نشست و از رنجی که کشیده اند برای خود تصویر خواهم ساخت. از عرب از فارس از قوم و مذهب سوال خواهم کرد که میگویند ریشه همه اختلافات آن سرزمین است و می گویند پررنگ کردن این اختلافات دامی است در جهت جداکردن خوزستان از مام میهن.

اهواز در ماههای کذشته شاهد اتفاقات بسیاری بوده است. اعتراض های گسترده مردمی برگرفته از فقر وتبعیض که به سرکوب  انجامید و انفجار بمبهای  برآمده ازجهل و خشونت وتعصب که بار دیگر آرامش را از آن دیار ربود.  امیدوارم بتوانم اطلاعات مناسبی نیز در این راستا کسب کنم. آیا موفق می شوم.

 

برواز به سوی اهواز ساعت 5:45 صبح یک شنبه 6/9/84

 

با من باشید.